• وبلاگ : يك قدم تا پشت خاكريز
  • يادداشت : بازگشت ...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام تويي كه نمي شناسمت

    امشب نيومدي واست مثنوي بگم

    شب دراز است و قلندر بيدار...

    وبلاگ قشنگي دست و پا كردي، قالب زيبا و جذابي هم داره. و اما در باره ي اين پست جديد:

    متن تازه نيست! اما خالي از تازگي هم نيست. من اين توصيف (نگاهش اين بار به آسمان است ) رو خيلي پسنديدم خيلي. بسيار توصيف قشنگي بود از حس کسي که بر شانه هاي پر از زخم آدمهاي امروزي در مسير تازه اي تشييع مي شود

    آفرين!

    بنام خدا
    با سلام
    مطلب قشنگي نوشتيد .
    شما نمي خواهيد به شهيدي نامه بنويسيد ؟
    از شما جهت شرکت در طرح نگارش نامه به شهيد عوت مي نمايم .
    منتظر خبر نگارش نامه شما هستم .
    موفق باشيد .
    التماس دعا

    بسم الرب الزهراء(س) و الشهداء و الصديقين


    گمنام هم رفت......................

    گفتم دوستم داره ميره.

    گفت: کجا؟

    گفتم: تفحص.................

    + ... تا جنون 

    چشمانش ، همين مسير رفتنت را هر روزآب و جارو مي کردند ، به اميد آمدنت ...آسمان ، آمدنت را جشن گرفت روي شانه هاي شهر ...

    اينبار ليلي بي قرار مجنون بود...

    التماس دعا....خيلي عالي بود..مثل همه نوشته هاي اين مدت اخير... به قول بهار : باراني باشيد